جدول جو
جدول جو

معنی په کار - جستجوی لغت در جدول جو

په کار
شروع کار، پی و بنیان ساختمان
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آب کار
تصویر آب کار
کسی که فلزات را آب می دهد، کسی که آب به خانه ها می برد، سقا، باده خوار، باده فروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آهن کار
تصویر آهن کار
پیشه وری که آلات و ادوات آهنی می سازد، آهنگر، آهن کوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ته دار
تصویر ته دار
آنچه دارای عمق و گودی باشد مانند بشقاب یا ظرف دیگر، آنچه دارای پایه باشد مانند جام و پیاله
داغداغان، از درختان جنگلی با برگ های بیضی و دندانه دار و نوک تیز، گل های سبز رنگ و میوۀ ریز و آبدار به رنگ خاکی یا کبود که در نواحی شمالی ایران می روید و بلندیش تا ۲۰ متر می رسد، از ریشه و پوست آن مادۀ زرد رنگی گرفته می شود و از دانۀ آن هم روغن می گیرند، برگ و ریشۀ آن در طب قدیم برای معالجۀ اسهال به کار می رفته، تاغوت، تا، ته، تی، تادار، تادانه، تی گیله، تایله، تاه، دغدغان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شب کار
تصویر شب کار
ویژگی که در شب کار می کند
فرهنگ فارسی عمید
(تَ هَِ)
اصل و مآل کار. (آنندراج). پایان و انجام کار. نتیجۀ کار. سرانجام کار:
شیرین پسران که دلبر و دلدارند
در دیدۀ بلبلان، گل بی خارند
غافل ز ته کار نباشی کاینها
در کیر نهان همچو رطب کس دارند.
قبول (از آنندراج).
دور بیتابی که از حسن ته کار آگه اند
چون حنای بسته می دانند کار بسته را.
محسن تأثیر (ایضاً).
رجوع به ته و دیگرترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پر نار
تصویر پر نار
پر آتش
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه مرتکب کارهای بد شود بد کردار بد عمل بد فعل بدفعال، شریر موذی، فاسق فاجر زنا کار لواط کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نه کاخ
تصویر نه کاخ
نه فلک نه قصر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صد کار
تصویر صد کار
دارنده چندین شغل و هنر چند کاره، کار بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شه تار
تصویر شه تار
اولین تار سازها تار بم و گنده
فرهنگ لغت هوشیار
شکاف زمین برای زراعت شیار، زمینی که در آن شکاف ایجاد کرده باشند برای زراعت
فرهنگ لغت هوشیار
سازی است از نوع طنبور که کاسه آن کوچکتر از تار است و به وسیله ناخن سبابه نواخته میشود. سه تار در قدیم دارای سه سیم بوده ولی اکنون چهار سیم دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر کاس
تصویر پر کاس
سنسکرینت کوشیدن، خور خیز (طلوع آفتاب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چه کار
تصویر چه کار
چه کار ک کدام کار ک یا مرا چکار ک بمن چه ک بمن چه ربطی دارد ک: (مرا چکار که منع شرابخواره کنم ک) (منسوب به حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاره کار
تصویر پاره کار
محبوب شوخ و شنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایکار
تصویر پایکار
خدمتکار، پادو، خادم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همه کار
تصویر همه کار
هرکار: همه کار را بلد است
فرهنگ لغت هوشیار
درختی که بار بسیار دارد پر میوه پر ثمر مقابل کم بار، که شار و غش بسیار دارد (زر و سیم و غیره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخته کار
تصویر پخته کار
کار آمد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب کار
تصویر آب کار
نطفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر خار
تصویر پر خار
که خار بسیار دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی کار
تصویر بی کار
کسی که شغلی ندارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پا دار
تصویر پا دار
توانگر، بااعتبار، معتبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزه کار
تصویر بزه کار
گناهکار خطا کار مجرم. بزه کاری گناهکاری، عدوان
فرهنگ لغت هوشیار
دو یا چندتن که بیک کار و شغل اشتغال دارند هم شغل هم پیشه، حریف رقیب: حدیث مدعیان و خیال همکاران همان حکایت زر دوز و بوریا بافست. (حافظ)، حریف کشتی: آری آری هوس کشتی همکار خوش است چارتکبیربرین عالم غدار خوش است. (گل کشتی) یا همکاران. (زردشتی) ایزدان یاور امشاسپندان مثلاایزد ماه ایزد گوش وایزد دارمهمکاران امشاسپند بهمن اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب کار
تصویر آب کار
((بِ))
آبرو، اعتبار، نطفه، منی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بزه کار
تصویر بزه کار
گناهکار، مجرم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی کار
تصویر بی کار
کسی که کاری ندارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پایکار
تصویر پایکار
تحصیلدار، کسی که مراقبت از کشتزارها را به عهده دارد، خدمتکار، نوکر، پاکار
فرهنگ فارسی معین
سازی است زهی مانند تار که کاسه اش کوچک تر است و با ناخن نواخته می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پر بار
تصویر پر بار
پرثمر، غنی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بزه کار
تصویر بزه کار
مجرم
فرهنگ واژه فارسی سره
از انواع اهرم چوبی که زیر کوله ی هیزم قرار دهند تا حمل آن
فرهنگ گویش مازندرانی
پادوی کدخدا جهت فرمان بردن و ارتباط رعایا
فرهنگ گویش مازندرانی